برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 0 میانگین: 0]

اثر لوسیفر و خوش‌بینی

نویسنده: دکتر احمد ستایش

اگر بخواهیم اثر لوسفیر را به شکل کلی و خلاصه معرفی کنیم، باید بگوییم که این اثر در واقع اشاره‌ای به تاثیرپذیری شگرف انسان از گروه‌های انسانی و روابط اجتماعی دارد و تبیین می‌کند که چگونه انسان‌ها تحت تاثیر جمع، هم ممکن است شیوه تفکر، اندیشه و تحلیل خود را تغییر دهند، هم تصمیماتی غیر ارادی بگیرند و هم با دست زدن به عملکردهایی بعضاً خطا، خودشان و دیگران را در معرض خطر و آسیب قرار دهند.

اجازه دهید برای درک این اثر از مثال مشهوری که در ارتباط با اثر لوسیفر طراحی شده استفاده کنیم. در یک آزمایش، از صد داوطلب خواسته می‌شود، در تصویری که جلوی شان روی یک مانیتور نقش بسته است، تعداد توپ‌هایی که با سرعت زیاد، در حال حرکت هستند، بشمارند. سپس هر کس عدد مد نظرش را روی کاغذ می‌نویسد.

در ادامه دانشمندان پاسخ‌های همه را در جمع می‌خوانند و از داوطلبان می‌خواهند که بار دیگر حدس خود را روی کاغذ بنویسند. این تحقیق به خوبی نشان می‌دهد که پاسخ‌های ثانویه تقریباً همه افراد به عدد میانگین (یا عددی که بیشتر در خوانش حدسیات اول تکرار شده) نزدیک می‌شود.

برای مثال اگر حدسیات اول شامل اعدادی شبیه به این باشد:

25، 35، 40، 20، 48، 12 و …

در حدسیات دوم اعداد اینگونه می‌شود:

35، 35، 37، 32، 36، 39، 30، 29 و …

در واقع در بار دوم، افراد تحت تاثیر جمع به صورت جدی به حدس قبلی خود شک می‌کنند و برای آنکه مورد شماتت و سرزنش قرار نگیرند یا به واسطه جوابی پرت و پلا مورد تمسخر واقع نشوند و البته دلایل بی شمار دیگر، جواب‌های خود را به جواب میانگین نزدیک می‌کنند. بدین شکل حدسیات در بار دوم همگراتر شده و به عدد میانگین حدسیات اول نزدیک می‌شود.

به این اثرپذیری از جمع اثر لوسیفر گفته می‌شود که متاسفانه، مخصوصاً در زندگی امروزی می‌تواند به شدت خطرناک باشد و حتی حالت‌های غلو شده و غیر طبیعی را شامل شود.

برای مثال اگر شما در مترو باشید و ناگهان ده نفر شروع به دویدن کنند، شما نیز وحشت می‌کنید و به احتمال زیاد به سمتی که آنها می‌دوند، شروع به دویدن می‌کنید. کما اینکه در این زمینه دوربین‌ مخفی‌های خنده‌داری نیز ساخته شده است.

شاید از خود می‌پرسید که اثر لوسیفر از کجا آمده است. در پاسخ باید بگویم که این اثر ریشه در تاریخ بشر دارد و حداقل متکی به محور و موضوع مهم است:

1ـ دوری از خطر

بشر بدوی، به دلیل اینکه دانش زیادی نسبت به جهان پیرامون خود نداشت و از نظر ابزار، دانش و …، توانایی مقابله با خطرات ریز و درشت را نیز دارا نبود، اولاً به شدت خود را وابسته به جمع می‌دید و دوماً به واسطه حفظ امنیت خود، هرگاه در ارتباط با موضوعی دچار خلاء اطلاعات یا شناخت می‌شد، نظر جمع را به صورت قطعی می‌پذیرفت و آن را جدی می‌گرفت.

برای مثال وقتی یک بشر اولیه می‌دید که برخی از افراد در حال دویدن هستند، اولین چیزی که به ذهنش می‌رسید آن بود که حتماً موجودی درنده آنها را دنبال کرده و او نیز باید با تقلید آنها خود را خطرات دور نگه دارد. همین شرایط در حال حاضر نیز وجود دارد. بدین معنا که مثلاً در مثال دویدن افراد در مترو، ذهن شما به واسطه دیدن این حرکت جمعی به شدت نگران خطرات احتمالی شده و برای حفظ جان و امنیت‌تان، شما را مجبور به فرار و دویدن می‌کند.

یادمان باشد که خطرات فقط شامل خطرات فیزیکی نیست. از آنجایی که ما انسان‌ها موجوداتی اجتماعی هستیم، خطر از دست رفتن اعتبار، توجه و محبت دیگران و خطر مورد تمسخر و تحقیر قرار گرفتن نیز در ذهن ما به شدت پررنگ است. از این رو وقتی شما در یک جمع (مخصوصاً جمع غریبه یا جمعی که با انها رو در بایستی دارید) مشاهده کنید که همه دارند به موضوعی می‌خندند، شما حتی اگر خنده‌تان هم نگیرد، خود را ملزم به خندیدن می‌کنید، چراکه ممکن است ذهن‌تان اینگونه تحلیل کند که اگر نخندد، دیگران فکر می‌کنند شما خنگ هستید و متوجه موضوع نشده‌اید.

2ـ هویت‌یابی:

بحث و نکته دومی که باعث شده و می شود که انسان تحت تاثیر جمع قرار گیرد، بحث و فرایند هویت‌یابی است. همه ما دوست داریم انسان‌هایی ارزشمند، معتبر و محبوب باشیم و به واسطه دست‌ یافتن به ارزش‌های مختلف (چه درونی و چه بیرونی)، هویتی بهتر، دلچسب‌تر و کارآمدتر برای خود بسازیم.

به صورت طبیعی بخشی از هویتی که ما از خود می‌سازیم یا می شناسیم بستگی به خودمان، تجربیات‌مان و توانمندی‌ها و شناخت‌مان از خودمان دارد و بخشی از آن نیز مربوط به جمع‌هایی است که به آنها احساس تعلق می‌کنیم. بر این اساس بخشی مهمی از هویت همه ما در درجه نخست وابسته به خانواده‌ای است که در آن بزرگ شدیم.

یادمان باشد که بحران هویتی شامل مخدوش شدن هویت یا رسیدن به هویتی آزاردهنده و نامطلوب به شدت برای ذهن ما هراس‌انگیز است و با ایجاد ترس‌ها، رنجش‌ها و … ذهن‌مان را به شدت آشفته و سردرگم می‌کند.

ـ من یک پرسپولیسی (یا استقلالی) هستم

 ـ من یک زن (یا مرد) هستم

ـ من کارمند شرکت فلان هستم

ـ من تهرانی هستم

ـ من مهندس، پزشک یا … هستم

و همه اینها در واقع به ما هویت می‌بخشند و با تکمیل و بهبود تصویر ذهنی مان از خودمان و هویت‌مان به افزایش رضایت و لذت‌مان از زندگی و حفظ تعادل روانی‌مان کمک می‌کنند.

نکته مهمی که وجود دارد این است که گاه یک فرد آنچنان از نظر شخصی و فردی خود را انسانی ناتوان، بی‌ارزش و نالایق در نظر می‌گیرد که به شدت هویت، ارزشمندی و برجستگی خود را به جمع‌هایی که به آنها احساس تعلق خاطر دارد گره می‌زند. متاسفانه این شرایط در ارتباط با اغلب افراد صادق است.

بدین شکل فرد چون به شدت به گروه وابسته است، در بسیاری از موارد تفکر، تعقل و منطق را کنار می‌گذارد و هر آنچه گروه‌هایی که به آنها تعقل دارد به وی تلقین کنند، با قدرت به عنوان داشته‌های ذهنی خود می‌پذیرد و کورکورانه از آنها تبعیت می‌کند.

از جمله در دادگاه‌هایی که پس از جنگ جهانی دوم تشکیل شد، این مساله به خوبی هویدا بود. تقریباً تمام افسران و سربازان آلمانی که در این جنگ، جنایت‌های ریز و درشت بسیاری را رقم زده بودند، تقریباً بدون استثناء وقتی در برابر این سوال قرار می‌گرفتند که: «چرا فلان جنایت را انجام می‌دادی؟» پاسخ‌هایی شبیه به این می‌دادند: «من یک سرباز آلمانی بودم و باید از دستورات تبعیت می‌کردم.»

چرا انسان باید از دستورات جمعی که به آن تعلق دارد چشم بسته‌ تبعیت کند؟ پس تکلیف انسان‌هایی که همیشه با منطق و تعقل پیش می‌روند و هرگز دست به جنایت‌، خطا و اشتباه به واسطه تلقین یا فشار جمع نمی‌زنند چه می‌شود؟

پاسخ این سوال به صورت جدی در میزان اعتماد به نفس، عزت نفس و کارایی هویت فردی که اشخاص برای خود قائل هستند، نهفته است.

بدین معنا که افراد دارای اعتماد به نفسی که خود را فردی ارزشمند، لایق و دارای توانایی تفکر و تحلیل درست می‌دانند و هویت‌شان خیلی و بیش از حد به جمع وابسته نیست، هرگاه در برابر انتخابی قرار گیرند که حاصل تلقین و فشار جمع است، به جای چشم بستن روی واقعیت‌ها و کنار گذاشتن منطق در مسیر تبعیت از گروه، عقل و شعور خود را به کار می‌اندازند و بدین واسطه دست به کارهایی نمی‌زنند که امنیت، اعتبار و جایگاه خودشان و دیگران را به خطر می‌اندازد.

ارتباط خوش‌بینی با اثر لوسیفر

جالب است بدانید که خوش‌بینی به شکل بسیار جدی و محسوس با اثر لوسیفر در ارتباط است. اما پیش از اینکه به این مساله بیشتر بپردازیم اجازه دهید به این نکته مهم اشاره کنم که وابستگی بخشی از هویت ما به جمع و احساس تعلق داشت به گروه‌ها به شکل منطقی، هم امری اجتناب‌ناپذیر است و هم فواید و خواص خاص خود را دارد. بالاخره ما انسان‌ها موجوداتی اجتماعی هستیم و حضور و تعلق‌مان به جمع می‌تواند به افزایش لذت‌ و رضایت‌مان از زندگی منجر شود. اما نکته مهم همانطور که پیش از این نیز عرض کردم، جلوگیری از اثرگذاری سوء و افراطی جمع، بر مکانیزم تفکر، اندیشه و تعقل‌مان است.

بله یک مهندس که در شرکت معتبری کار می‌کند از کار کردن در این شرکت لذت می‌برد و به آن افتخار می‌کند اما دلیلی ندارد که اگر همه آنها قرار شد، مثلاً به صورت مجردی به مسافرت بروند و همسران‌شان را به اصطلاح قال بگذارند، او نیز همین کار را بکند و بدین واسطه بنیان خانوادگی‌اش را به خطر بیندازد.

اما در پاسخ به سوال که نقش خوش‌بینی در شکل‌گیری اثر لوسیفر چیست باید عرض کنم، مهمترین دستاورد خوشبینی آن است که فرد با نگاهی درست و کارآمد به خودش، داشته‌های، توانمندی‌هایش و البته هویت و شخصیت‌اش می‌نگرد. فرد خوشبین بر خلاف یک فرد بدبین، توانایی‌ها، پیروزی‌ها، تجربیات موفق و ارزشمندی‌های زندگی خود را انکار نمی‌کند و بدین واسطه حس بی‌ارزشی و بی‌لیاقتی را در خود رشد نمی‌دهد تا بدین واسطه بیش از حد و به شکل افراطی هویت‌اش به جمع و گروه‌ها گره بخورد.

از سوی دیگر یک فرد خوش‌بین گروه‌ها و جمع‌هایی که به آنها تعقل دارد را نیز جزو داشته‌های مهم زندگی خود در نظر می‌گیرد و با امید به اینکه بتواند از این فرصت (یعنی زندگی اجتماعی) بهره بگیرد، حتی المقدور و به شکل منطقی در راستای تبعیت درست از قوانین و عرف‌های گروه، احترام گذاشتن به دیگران و بهبود شرایط گروه تلاش می‌کند. اما در عین حال، چشم خود را روی داشته‌های دیگرش مثل تعلق به گروه‌های دیگر، ارزش‌های فردی و … نیز نمی‌بندد. بدین جهت اهمیت یک گروه خاص در ذهن او، اهمیتی مهم اما منطقی و کارآمد است. یک مهندس، یک تهرانی هم هست، یک مرد هم ممکن است باشد، عضو یک خانواده هم هست، جمع دوستان خاص خود را دارد و … بنابراین اگر این فرد، یک فرد خوش‌بین باشد، مثلاً گروه همکارانش را به گروه‌‌های دیگر به شکل افراطی ترجیح نمی‌دهد و ارزشمندی گروه‌های دیگر و داشته‌های شخصی‌اش را نادیده نمی‌گیرد.

از سوی دیگر وقتی یک فرد خوشبین با تبلیغ یا درخواستی از سوی اعضای گروه خود مواجه می‌شود، مثل یک فرد خوش‌خیال، واقع‌بینی و منطق را کنار نمی‌گذارد و به واسطه سهل‌انگاری، چشم بسته و بدون بررسی و تعقل لازم، هر تصمیمی را نمی‌گیرد و هر پیشنهادی را نمی‌پذیرد.

نکته بسیار مهمی که باید مورد عنایت قرار دهیم این است که متاسفانه کسانی که در قالب گروه‌های مختلف (جتی گروه‌های جهانی و در قالب تبلیغات گسترده صنعت رسانه)، تلاش می‌کنند بر ما اثر بگذارند، به خوبی شیوه‌های فریبکاری و تلقین را هم بلد هستند. بنابراین ما برای مقابله با اثرگذاری سوء جمع بر ذهن‌مان، به شدت باید برای خود ارزش قائل باشیم و با خوشبینی توانایی‌ها و شایستگی‌های خود را بپذیریم. در غیر این صورت به راحتی و در حالی که به غلط تصور می‌کنیم در حال تحلیل منطقی هستیم، به شکلی بسیار غلط تحلیل و تصمیم‌گیری می‌کنیم.

برای مثال جوانی را در نظر بگیرید که مثلاً خود را طرفدار سینمای یک کشور خاص می‌داند. او در فیلم‌هایی که از این کشور می‌بیند مدام با این قضیه مواجه می‌شود که شخصیت‌ها و قهرمان‌های اصلی همگی سیگار می‌کشند، نوع خاصی صحبت می‌کنند و لباس های خاصی را نیز به تن می‌کنند.

او به شکل ظاهراً منطقی تلاش می‌کند خود را در جمع دوستان و آشنایان خود فردی معتبر و جذاب معرفی کند، مثلاً برای این کار نیز تعقل خود استفاده می‌کند، اما چون ارزشمندی‌های خود را با خوش‌بینی ندیده و باور نکرده است، به این تحلیل می‌رسد که برای جذاب شدن باید از بازیگران مشهور سینمای کشور خاص تقلید کند. بدین شکل نیز بسیاری از جوانان به سمت اعتیاد، گروه‌های فکری غلط و انحرافی و انواع آفت‌‌ها و ناهنجاری‌ها سوق می‌یابند.

خطر اصلی قضیه نیز آنجاست که وقتی والدین شان نسبت به رفتارها و گفتارها و اقدامات غلط آنها هشدار می‌دهند، شروع به بحث و جدل می‌کنند و وقتی نمی‌توانند پدر و مادر خویش را قانع کنند، با این استدلال که «آنها نسل قدیمی هستند و شرایط ما را درک نمی‌کنند»، منطق غلط ذهنی خود که حاصل تبلیغات سوء جمعی (چه گروه‌های بومی و منطقه‌ای و چه گروه‌های جهانی) است، به عنوان منطق برتر و کارآمدتر مورد استفاده قرار می‌دهند.

البته اینکه جوانان و نوجوانان نسبت به میانسالان بیشتر اشتباه کنند، امری تا حدودی طبیعی است، چراکه یک جوان نسبت به یک بزرگسال، به شناخت مناسب و ارزنده از خود دست نیافته و هویت کاملی برای خود نساخته است. به همین دلیل نیز کارشناسان نقش خانواده را در این دوران  بسیار حساس تلقی می‌کنند. چراکه این خانواده است که باید هویت لازم را به نوجوان خود بدهد و با تقویت خوشبینی در او، وی را فردی دارای عزت نفس (یعنی داشتن حس ارزشمندی نسبت به خود)، دارای اعتماد به نفس و منطقی بار بیاورد.

Series Navigation<< نظریه طرح‌واره و خوشبینیخوش‌بینی در نظریه اختلال جدایی چگونه کار می کند؟ >>