- الفبای خوش بینی
- خوش بینی در تئوری تعصب دوگانه
- ارتباط تعصب دوگانه و خوشبینی
- خماری احساسی و خوش بینی
- خوش بینی در خماری احساسی چگونه تاثیر می گذارد
- هوشیاری منفی و خوشبینی
- بلوغ خوشبینی در هوشیاری منفی
- خوشبینی، هوشیاری منفی را منطقی می کند
- خوشبینی در نظریه اقتصاد رفتاری
- محورهای کاری اقتصاد رفتاری
- سوگیریهای نظریه اقتصاد رفتاری(بخش اول)
- ارتباط خوشبینی و سوگیری های اقتصاد رفتاری (بخش دوم)
- اضطراب قرنطینه و خوشبینی
- تاثیر خوشبینی و فقدان آن بر اضطراب قرنطینه
- نظریه انتخاب و نگرش های خوب و بد
- ارتباط خوشبینی با دستاوردهای تئوری انتخاب
- افسردگی ارتقا و خوشبینی (بخش اول)
- نقش عادت ها در افسردگی ارتقا و راهکار خوشبینی (بخش دوم)
- نظریه طرحواره و خوشبینی
- اثر لوسیفر و خوشبینی
- خوشبینی در نظریه اختلال جدایی چگونه کار می کند؟
- دستگاه خوشبینی در نظریه رفتارگرایی
- کارکرد خوشبینی در تاب آوری روانی
- خوشبینی در تئوری ذاتگرایی
- خوشبینی حلقه مفقوده نظریه شناختی
خوشبینی حلقه مفقوده نظریه شناختی
نویسنده: دکتر احمد ستایش
یکی از نظریات کاربردی، مهم و بسیار درخشانی که در میانه قرن بیستم توسط یک روانپزشک به نام دکتر بک، مطرح شد، نظریه شناختی یا درمان شناختی (Cognutive theraphy) است.
در این نظریه، بیان میشود که احساسات انسان، تفکر و اندیشه انسان و البته رفتار و عملکرد او در قالب یک زنجیره بسته به هم مرتبط است و از این رو میتوان با تغییر هر یک از این سه مولفه، نسبت به اصلاح یا ترمیم مولفههای دیگر اقدام کرد.
این نظریه که در ابتدا برای درمان بیماران مبتلا به افسردگی حاد مورد استفاده قرار میگیرد، نکته فوق الذکر را در قالب یک مدل معرفی میکند که به آن مدل شناختی میگویند:
احساسات
رفتارها تفکرات
بر این اساس، وقتی شما رفتاری را انجام میدهید (مثلاً برای همسرتان هدیه میخرید)، به واسطه بازخوردی که از دیگران و محیط میگیرید، این رفتار باعث بروز احساساتی خاص در شما میشود (شادمانی همسرتان شما را نیز شاد میکند)، بدین شکل، این احساسات روی تفکر و اندیشه شما نیز اثر مثبت میگذارند (شما به این فکر و برداشت ذهنی میرسید که زندگی مشترکتان بسیار خوب و است و باید برای حفاظت از آن تلاش کنید)، بدین شکل اندیشه روی رفتارهای بعدی شما هم اثر میگذارد (و مثلاً شما روی بعد با تشکر از همسرتان بابت غذایی که درست کرده، در راستای حفظ رابطه حرکت میکنید).
یادتان باشد که مدل شناختی در هر حالتی عمل میکند و این یعنی مثلاً یک رفتار اشتباه، باعث شکلگیری حلقه بسته مخربی (بر عکس مثال پاراگراف بالا) میشود. مثلاً وقتی همسرتان خسته از راه میرسد و شما به جای توجه نشان دادن به او، ابراز علاقه و …، سرگرم چک کردن تلفن همراهتان میشوید و به وی بیاعتنایی میکنید، همسرتان از دستتان ناراحت شده و مثلاً با یک فریاد زدن یا ایجاد یک جر و بحث، باعث بروز احساس ناگوار خشم، حقارت و .. در شما میشود. بدین شکل احساس شما، روی تفکرتان اثر سوء میگذارد و مثلاً شما را به این نتیجه میرساند که زندگیتان خیلی جذابیت روزها و ماههای اول ازدواج را ندارد. از این رو این تفکر در رفتارهای بد دیگر مثل فراموش کردن روز تولد همسرتان دوباره به بحرانیتر شدن ماجرا میانجامد.
در نظریه شناختی، از همین مدل برای درمان افراد استفاده میشود. در واقع در این روش، با شناسایی حلقه یا زنجیره بسته مخرب ذهن افراد، با اصلاح رفتار آنها، روی احساسات آنها اثر مثبت میگذارند و بدین شکل تفکر آنها را نیز بهبود بخشیده و حلقه یا زنجیره درست و کارآمدی را برای شان ایجاد میکنند.
برای مثال اگر فردی به شدت درگیر حس ناتوانی شده و بدین واسطه به سمت افسردگی حرکت کرده باشد، وی را تشویق میکنند که در کاری عام المنفعه و خیرخواهانه مشارکت کند. بدین شکل به واسطه این عمل درست، وی با تحسین و بازخورد خوب دیگران مواجه میشود که این به بهبود احساس فرد و تفکر بهتر وی منجر میشود.
با همین نکات مهمی که بیان کردیم، به سرعت میتوانیم به سراغ ارتباط خوشبینی با نظریه شناختی برویم. بر این اساس باید بدانیم که خوشبینی و بدبینی هر یک زنجیره یا حلقه بسته خاص خود را از تفکر، رفتار و احساس ایجاد میکنند و در قالب این حلقه بسته، بر اساس مدل شناختی، خود را در ذهن یک فرد تقویت میکنند. این یعنی:
* فردی که درگیر بدبینی است، احساسات ناگواری نسبت به خودش و زندگی دارد و بر اساس همین احساسات بد، تفکر نامناسبی را نیز بروز داده و تصمیمات غلطی را نیز میگیرد. بدین شکل وی عملکرد نادرستی را نیز در پی تصمیمات غلط خود بروز میدهد و واکنش نامناسبی را نیز از محیط و دیگران دریافت میکند. اینگونه احساسات وی نسبت به خودش و زندگی نیز به واسطه این بازخوردهای نامناسب تشدید میشود.
اجازه دهید مثالی را با هم مرور کنیم. مرد جوانی را در نظر بگیرید که به شدت درگیر بدبینی است، اعتقاد دارد که فردی نالایق است که خیلی محبوب نیست و به این راحتیها مورد توجه دیگران قرار نمیگیرد. او باور کرده که دست تقدیر با شادمان و سعادت او سر عناد و ناسازگاری دارد. چنین باوری، باعث شده که وی همیشه احساس بدی نسبت به خودش و زندگی داشته باشد.
حال چنین فردی در آستانه ازدواج با محبت یک و علاقه یک زن مواجه میشود. در این حالت احساس بدی که وی نسبت به خودش دارد، در کنار ورود به رابطه با آن زن، چنین تفکری را در ذهن وی (خودآگاه یا ناخودآگاه) شکل میدهد: «این بهترین شانس زندگی من است. اگر این فرد را از دست بدهم، دیگر نمیتوانم کسی را پیدا کنم که به من علاقهمند شود و خواستار ازدواج با من باشد.»
بدین شکل و به واسطه این تفکر و اندیشه غلط (حاصل احساس بدی که نسبت به خودش داشت و شایستگیهایش را نادیده میگرفت)، وی تصمیم میگیرد که بدون تحقیق لازم و بدون کسب و شناخت و گوش دادن به هشدارهای دیگران که با نگاهی منطقی رفتار و شخصیت زن را مورد ارزیابی قرار دادهاند، با وی ازدواج کند. بنابراین ازدواج کردن با آن عملکرد و رفتاری در راستای تفکری است که در ذهن مرد شکل گرفته است.
مرد با تصمیم غلطش، تن به ازدواجی غلط میدهد و بعد از مدتی زن شخصیت بد خود و ایرادهای بزرگش را بروز میدهد و بدین شکل بازخوردی که در ذهن فرد شکل میگیرد، باعث رنجش و آزار او میشود. بدین شکل احساسات او نسبت به خودش و زندگی بیشتر تخریب میشود. بدین معنا که او قبلاً احساسات بدی را تجربه میکرد و حالا ازدواج غلط و بازخوردهایی که از آن میگیرد، باعث تشدید این احساسات بد میشود. حالا همین احساسات روی تفکر او اثر گذاشته و این باور را در ذهن او تقویت میکنند: «دیدی من آدمی بیارزش، نالایق و دست پا چلفتی هستم؟ دیدی سرنوشت دوست ندارد من رنگ شادی را ببینم. یک نفر هم که عاشق من شد، آدم حسابی نبود.»
در واقع او در قالب این حلقه یا مدل بسته شناختی، به جای آنکه ذهنیت غلط خود، تصمیم غلطاش و رفتار غلطش را نقد کند، بیشتر و بیشتر در اعماق بدبینی فرو میرود و بدین شکل هر روز شرایط خود را بدتر و بدتر میکند. به طوری که همین ازدواج ناکام، نه تنها باعث روشن شدن ذهن وی نمیشود، بلکه با تشدید بدبینی در وی، باعث تصمیمگیریهای غلط بیشتر، بروز رفتارهای غلط بیشتر و در نهایت تشدید احساسات ناگوار او نسبت به خودش میشود.
* فرد خوشبین به واسطه نگرش درست و کارآمدی که نسبت به خودش و زندگی دارد و خود را فردی شایسته، لایق محبت و توجه و معتبر میداند، احساسات خوبی را تجربه میکند. بدین شکل این احساسات خوب باعث میشود، وی در تصمیمگیریهایش با امید به آینده، بر روی توانمندیهایش تکیه کند و با انتخابهایی صحیح عملکری کارآمد را نیز از خود نشان دهد. بدین شکل فرد خوشبین به واسطه بروز عملکردهای درست و کارآمد، با بازخورد خوبی از سوی دیگران و محیط مواجه میشود و اینگونه احساسات خوبش نسبت به خودش نیز بهبود مییابد.
برای مثال اگر فرد خوشبین قصد داشته باشد ماشین بخرد، ضمن داشتن احساسات خوب نسبت به خودش و توانمندیهایش، به این نتیجه و تفکر ذهنی میرسد که: «من اگر کمی مطالعه کنم یا از افراد نخبه مشورت بگیرم، میتوانم بهترین انتخاب را با توجه به بودجهام داشته باشم. بله من قدرت یادگیری زیادی دارم و با دقت و صبوری میتوانم تصمیم درستی را اتخاذ کنم.»
بدین شکل او درگیر عجله نمیشود و در فرصت مناسب و پس از کسب آگاهیهای لازم، تصمیم درستی را میگیرد و این تصمیم در قالب خرید یک ماشین مناسب خود را بروز میدهد. وقتی ماشین را خرید، از استفاده از آن لذت میبرد و این بازخورد خوب، باعث تقویت احساسات مثبت وی به خودش میشود.
بنابراین آخرین اگر شما متاسفانه فردی بدبین هستید باید بدانید که مادامی که نتوانید حلقه بسته، احساس، تفکر و رفتارتان را تغییر دهید، هرگز نمیتوانید به سمت خوشبینی، بهبود شرایط خود و ایجاد تحولی مثبت در زندگیتان گام بردارید. پس اگر خواستار تحول مثبتی در ذهنتان هستید باید تغییر را از یک جایی در مدل شناختی آغاز کنید. یا باید احساستان نسبت به خودتان را اصلاح کنید که کاری بسیار سخت است و ما را آن را به عنوان گزینه اول پیشنهاد نمیکنیم. یابد باید تفکر و اندیشه بهتری را رقم بزنید و تلاش کنید از اثرگذاری احساسات بدتان روی تصمیمات جلوگیری نمایید که این امر ممکن است و البته نیاز به کسب مشورت و همراهی یک متخصص یا دوستی قابل اعتماد و آگاه دارد. یا باید مثل آنچه در نظریه شناختی صورت میگیرد، از طریق اصلاح رفتار خود و بروز عملکردهایی صحیح، ابتدا احساس خود را اصلاح نمایید تا در نهایت اندیشهتان نیز اصلاح شده و بهبود یابد. بدین شکل در ادامه با تصمیمگیریهای بهتر، عملکردهای بهتر و احساسات بهتری را نیز در قالب مدل شناختی ایجاد خواهید کرد.