برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 0 میانگین: 0]

محورهای کاری اقتصاد رفتاری

در مقاله خوشبینی در نظریه اقتصاد رفتاری” اهمیت و کارایی اقتصاد رفتاری و جایگاه مولفه های روانشناسانه نظیر خوشبینی را به صورت کلی معرفی کردیم. اما برای آنکه درک کنیم این علم چگونه کار می‌کند باید با سه مفهوم اقتصادی که محور عملکرد و اثرگذاری در اقتصاد رفتاری هستند، آشنا و مولفه خوشبینی و بد بینی را در آنها بررسی کنیم:

الف) خودخواهی:

ما انسان‌ها به صورت ذاتی و از بدو تولد دارای ویژگی خودخواهی هستیم. شاید شگفت زده شدید اما خودخواهی در حالت عادی و نرمالش نه تنها بد نیست، بلکه به ما انگیزه می‌دهد که به گونه‌ای تصمیم‌گیری و عمل کنیم که بتوانیم به خواسته‌ها و نیازهای خود برسیم و در آینده (پس از کودکی) اهداف و آرزوهای خود را نیز محقق کنیم. بدین شکل می‌توانیم لذت، امنیت، سعادت، رضایتمندی و خشنودی را برای خود به ارمغان بیاوریم.  

نکته مهمی که باید به آن توجه کنیم این است که خودخواهی نیز مثل دیگر ویژگی‌ها می‌تواند شدت کم و زیاد داشته باشد و همیشه حد تعادل در آن بهترین حالت است. بر این اساس کسی که دارای خودخواهی نیست، مدام امیال و آرزوهای خود را قربانی خواست و نیاز دیگران می‌کند و کسی که به شدت خودخواه است اصولاً به حقوق دیگران احترام نمی‌گذارد و برای دسترسی به خواسته‌های خود دست به هر کاری می‌زند. در واقع افراد خودخواه بیش از آنکه خوشبین باشند به شکل پیش فرض با بدبینی به موضوعات می نگرند و به دنبال منافع حداکثری (و نه حداقلی) خود هستند. اگر خبر کم شدن یک محصول در جامعه گسترش یابد این قوه خودخواهی در عقل معاش است که باعث می شود با بدبینی آینده را ترسیم کند و عطش خرید و ذخیره کردن را در افراد به وجود می آورد. البته این بحث همچنان در پژوهشگران علم اقتصاد رفتاری وجود دارد که خودخواهی باعث بدبینی می شود و یا بدبینی موجب پدیدار شدن خودخواهی می شود ولی آنچه همه محققان برآن صحه می گذارند این است که نبود صفت خوشبینی باعث خودخواهی در عقل معاش می شود.

ب) مطلوبیت:

هر پدیده‌ای که در زندگی با آن مواجه می‌شوید دارای ویژگی‌های خاص خود است و این یعنی مزیت‌ها و معایبی دارد. در این میان از آنجایی که هر کس سلیقه، نیاز و شرایط خاص خود را دارد، پدیده‌های مختلف می‌توانند از نظر افراد مختلف مطلوبیت متفاوتی داشته باشند. مطلوبیت یعنی میزان انطباق یک پدیده با سلیقه و خواسته‌های شما. برای مثال اگر شما آرزوی خرید یک خانه ویلایی، کنار دریا را داشته باشید، این پدیده برای شما مطلوب خواهد بود اما برای کسی که مثلاً به شدت از هوای شرجی متنفر است، نه تنها خیلی مطلوب نیست، بلکه ممکن است آزاردهنده هم باشد.

مطلوبیت بر خلاف خودخواهی یک ویژگی نیست، بلکه یک مفهوم نسبی و ذهنی به شمار می‌رود و علم اقتصاد از آن تحت یک متغیر قابل اندازه‌گیری اما یکسان در بین انسان‌ها یاد می‌کند. برای مثال علم اقتصاد  معتقد است که مثلاً وقتی بحث یک دوچرخه پیش می‌آید، این پدیده برای همه مطلوبیت یکسانی دارد و ضمناً می‌توان مطلوبیت پدیده‌های مختلف را با هم سنجید و مقایسه کرد. برای مثال می‌توان گفت که مطلوبیت یک موتور ده برابر یک دوچرخه است.

اما با مثال فوق نشان دادیم که این فرض‌های اقتصاد کلاسیک خیلی درست نیستند و پدیده‌ای که برای یک نفر به شدت مطلوب است، برای شخص دیگری ممکن است اصلاً مطلوب نباشد. بر همین اساس افرادی که نگرش خوشبینانه دارند بیش از سایرین ویژگی مطلوبیت دارند آنها در هر پدیده ای بهترین و زیباترین شکل را می بینند و سازگاری بیشتر با اتفاقات و رویدادهای مختلف دارند به عبارتی خوشبینی ارتباط مستقیمی با مطلوبیت دارد. به قول وینستون چرچیل: “یک فرد خوشبین در بلا و بدبختی فرصت ها را می بیند، و یک فرد بدبین در فرصت های طلایی به بدبختی ها توجه می کند.” 

ج) عقلانیت:

عقلانیت را نیز ما کمابیش می‌شناسیم. عقلانیت به معنای کلی یعنی به کارگیری منطق و استدلال (و پرهیز از احساس‌گرایی) در انتخاب و تصمیم‌گیری. برای مثال وقتی یک دختر عاشق پسری می‌شود و بدون در نظر گرفتن واقعیت‌های زندگی پسر، او را برای ازدواج انتخاب می‌کند، به این نتیجه می‌رسیم که این دختر عقلانیت را کنار گذاشته و اجازه داده که احساسات به جای منطق در ذهن‌اش اثرگذاری کنند. در نتیجه، تصمیمی که او گرفته، یک تصمیم احساسی است نه عقلانی.

تعریف عقلانیت تقریباً آشنا و ساده است. عقلانیت یعنی استفاده از عقل، منطق، استدلال و خرد در فرایند تحلیل و ارزیابی ذهن و در ادامه انتخاب‌ها و تصمیم‌گیری‌ها. البته باید در نظر بگیریم عقلانیتی که در علم اقتصاد مد نظر قرار می‌گیرد متکی به علم و منطق اقتصادی است (نه منطق رفتاری و روانشناسی). ضمن اینکه علم اقتصاد بر این باور است که هر انسانی به راحتی منافع اقتصادی خود را می‌شناسد و بدین شکل در شرایط مختلف، در صورت تحلیل مناسب، باید تصمیم گیری مناسبی را هم انجام دهد. این در حالی است که ما می‌دانیم هم منافع و خواسته‌های انسان‌ها متفاوت است و هم خیلی وقت‌ها افراد حتی بعد از شناخت روش و انتخاب صحیح به صورت منطقی، تحت تاثیر احساسات خود به گونه‌های دیگری تصمیم‌گیری می‌کنند پس در اینجا نقش نگرش خوشبینانه به شدت در عقلانیت بخصوص عقل معاش پررنگ می شود، بیل فریست سیاستمدار شهیر آمریکایی در این باره می گوید:” خوشبینی ماهیت موفقیت است،علاقیت ما را پیش می راند و روح کارآفرینی ما را قدرت می بخشد. این همان چیزی است که سبب می شود روی آینده سرمایه گذاری کنیم و برای خود اهداف بزرگ و جاه طلبانه داشته باشیم.”

به تاجران و فعالان اقتصادی دور و اطرافتان دقت کنید آنها تنها راه بیزینس را بلد نیستند بلکه این افراد اغلب ذهنی خوشبین توام با فکر اقتصادی دارند آنها در هر شرایطی با کمک نگاه، کلام و حتی سیاست گذاری های خوشبینانه خود کارمندان و حتی شرکا و اطرافیان خود را برای انجام کارها متقاعد می کنند. آنها این قدرت را دارند که چشم‌اندازی مثبت و قابل دستیابی از آینده ترسیم کنند آنها افراد تیم را از مشکلات «چگونه کارها را انجام دهیم» رها و به چشم‌انداز «چگونه‌ می‌توان کارها را بهتر انجام داد» هدایت می‌کنند. به بیان دیگر، آنها برای دستیابی به نتایج مثبت، انرژی خوش‌بینی را با دلایل و عقلانیت اقتصادی ادغام کرده و به عنوان یک استراتژی به دیگران القا می کنند.

بنابراین تا همینجا قطعاً متوجه شده‌اید که علم اقتصاد رفتاری بر خلاف اقتصاد کلاسیک، با رد این نظریات ناکارآمد، به دنبال آن است که دریابد چه عوامل متعدد و مختلفی، چگونه بر سه مفهوم مهم فوق اثر می‌گذارند و باعث بروز انواع خطاها و اشتباهات گهگاه فاحش در تصمیم‌گیری‌های اقتصادی مردم می‌شوند. به طوری که اغلب منطق و عقلانیت را کنار می‌گذارند و به شکلی عمل می‌کنند که از نظر خودشان منطقی است اما از نظر اقتصاد یک اشتباه فاحش و زیان‌بار است. حال، کمی از موضوع خوشبینی در سه فاکتور مهم اقتصاد فاصله می گیریم و تلاش می کنیم با آوردن مثالی خودتان تفاوت و مرز باریک میان خوشبینی با ساده لوحی را در عقل معاش دریابید. به این روش بسیار شایع در کلاهبرداری توجه کنید:

 یک فروشنده با همراهی چند هم‌دست در مکانی که در معرض رفت و آمد عده زیادی است، (مثلاً یک خیابان شلوغ)، جنسی نه چندان با کیفیت یا تقلبی (مثلاً لیوان) را با قیمتی بالا عرضه می‌کند. او با فریاد و نمایشی خیره کننده مدعی می‌شود که حراجی بی‌نظیر را رقم زده است. وی برای اینکه روی مردم اثربگذارد چند کار را انجام می‌دهد:

* اول اینکه مدعی می‌شود همین جنس حتی در بازار مثلاً 30 درصد گران‌تر است.

* دوم اینکه لیوانی با کیفیت خوب که با لیوان‌های فروشی و داخل کارتن ها فرق دارد، مدام به زمین می‌زند و مدعی می‌شود که لیوان‌ها نشکن هستند.

* سوم چند نفر از دوستانش مدام به او مراجعه کرده و اطراف او را شلوغ می‌کنند. آنها به مردم دیگری که از روی کنجکاوی دور مرد جمع می‌شوند چیزهایی شبیه به این می‌گویند: «خدا خیرش بدهد. من همین امروز بازار بودم، واقعاً خیلی گران‌تر از قیمت این اقا بود.»

بدین شکل بسیاری از کسانی که با چنین شو و تبلیغ فریبنده‌ای مواجه می‌شوند، به این نتیجه می‌رسند که اگر از آن مرد خرید نکنند، متضرر می‌شوند. تحقیقات حتی نشان داده که بسیاری از کسانی که اصولاً نیازی به  خرید لیوان هم ندارند، از ترس خسران، لیوان‌های تقلبی مرد را با قیمت گزاف می‌خرند. بدون اینکه:

* اولاً تحقیق کنند که آیا قیمتی که فرد درباره قیمت لیوان در بازار مدعی است درست است یا خیر.

* بدون اینکه بررسی کنند لیوان‌های داخل کارتن هم همان کیفیت لیوانی که مرد در دست دارد، دارند یا خیر.

* بدون اینکه حتی فکر کنند، لزوماً کسی که به عنوان مشتری کنار آنها ایستاده، مشتری است یا خیر.

بنابراین در این شرایط خریداران بر این باور هستند که به شدت عقلانی تصمیم گیری کرده‌اند. اما غافل از این هستند که خریدشان کاملاً بر اساس احساس و جهت‌گیری ذهنی بوده و نه عقلانیت. بنابراین در بسیاری از موارد مردم بر اساس عقلانیتی تصمیم‌ می‌گیرند که برای علم اقتصاد بعضاً ناشناخته یا عجیب است.

Series Navigation<< خوشبینی در نظریه اقتصاد رفتاریسوگیری‌های نظریه اقتصاد رفتاری(بخش اول) >>