- الفبای خوش بینی
- خوش بینی در تئوری تعصب دوگانه
- ارتباط تعصب دوگانه و خوشبینی
- خماری احساسی و خوش بینی
- خوش بینی در خماری احساسی چگونه تاثیر می گذارد
- هوشیاری منفی و خوشبینی
- بلوغ خوشبینی در هوشیاری منفی
- خوشبینی، هوشیاری منفی را منطقی می کند
- خوشبینی در نظریه اقتصاد رفتاری
- محورهای کاری اقتصاد رفتاری
- سوگیریهای نظریه اقتصاد رفتاری(بخش اول)
- ارتباط خوشبینی و سوگیری های اقتصاد رفتاری (بخش دوم)
- اضطراب قرنطینه و خوشبینی
- تاثیر خوشبینی و فقدان آن بر اضطراب قرنطینه
- نظریه انتخاب و نگرش های خوب و بد
- ارتباط خوشبینی با دستاوردهای تئوری انتخاب
- افسردگی ارتقا و خوشبینی (بخش اول)
- نقش عادت ها در افسردگی ارتقا و راهکار خوشبینی (بخش دوم)
- نظریه طرحواره و خوشبینی
- اثر لوسیفر و خوشبینی
- خوشبینی در نظریه اختلال جدایی چگونه کار می کند؟
- دستگاه خوشبینی در نظریه رفتارگرایی
- کارکرد خوشبینی در تاب آوری روانی
- خوشبینی در تئوری ذاتگرایی
- خوشبینی حلقه مفقوده نظریه شناختی
نظریه طرحواره و خوشبینی
نویسنده: دکتر احمد ستایش
لطفاً در ابتدای بحث کمی به ادعاهای زیر فکر کنید:
ـ من یک کلاغ سفید دیدم
ـ من دیروز سگی را دیدم که داشت پرواز میکرد
ـ دیروز یک تانک داشت بین مردم غذا تقسیم میکرد
ـ صبح، یک کودک به شدت پدرش را میزد
ـ دانشمندان دیروز بازی میکردند که دست یکی از آنها شکست
نظر شما درباره این ادعاها چیست؟ فکر میکنید کسی که چنین ادعاهایی را همزمان مطرح میکند، دروغگوست یا راستگو؟
مطمئنم بسیاری از شما عزیزان به یقین رسیدهاید که چنین فردی دروغگوست. حتی اگر به این یقین قطعی دست نیافته باشید، با شک و تردید بسیار زیادی به چنین ادعاهایی مینگرید. اما اگر من به شما بگویم که تمام ادعاهای فوق درست هستند چه؟ بله، کلاغ سفید وجود دارد. اتفاقاً کلاغهای سفید در تاریخ بسیار مهم بودند و به خاطر هوش زیادشان برای مسیریابی توسط انسانها مورد استفاده قرار میگرفتند. حتماً میپرسید چرا شما کلاغ سفید ندیدهاید؟ به دلیل اینکه رنگ سفید در کلاغها، جنس مخالف را جذب نمیکند. از این رو کلاغهای سفید نمیتواند جفتیابی کنند و بدین جهت تعداد آنها مثل کلاغ سیاه زیاد نمیشود. حتی تحقیقات نشان داده که برخی از کلاغهای مادر، به فرزندتان سفید خود غذا هم نمیدهند و به همین دلیل بسیاری از همین معدود کلاغهای سفید، وقتی جوجه هستند میمیرند.
یادمان باشد ما هم انسانهایی را میبینیم که مو و رنگ پوستشان سفید است و تحت عنوان زال از آنها یاد میکنیم. آنها هم تعدادشان بسیار کم است. اما اگر کسی مدعی دیدن آنها شود، لزوماً دروغ نگفته است.
آیا سگ میتواند پرواز کند؟ درک این مساله برای ما سخت است اما وقتی انسان میتواند پرواز کند، به همان روش سگ هم می تواند پرواز کند. کما اینکه سگی در دنیا وجود دارد که اغلب روزها همراه با صاحبش با کایت در آسمان پرواز میکند. در ارتباط با تانک هم، حتماً ماجرا برنامهای در راستای توسعه صلح بوده و جمعی به شکل نمادین و با توزیع غذا از طریق تانک به جنگی اعتراض میکردهاند. اینکه کودکی هنگام عصبانیت شروع به زدن پدرش بکند هم متاسفانه بسیار رایج است. در این حالت پدر زورش به کودک میرسد اما خیلی از پدران به دلایل متعدد مثل لوس کردن کودک، از واکنش نشان دادن خودداری میکنند.
راستش مورد آخر دیگر خیلی تعجببرانگیز نیست. چون دانشمندان هم آدم هستند و مثل هر انسان دیگری گهگاه بازی و تفریح میکنند. اما من به همه شما عزیزان بابت تعجبی که کردید حق میدهم. ذهن تمام ما انسانها بدین شکل عمل میکند که تمام داشتههای خود را در قالب دستهبندیهای مشخصی مرتب مینماید تا به شکل بهتری بتواند نسبت به شناخت دنیای پیرامونی خود، دسته بندی اطلاعات و تشخیص پدیدههای جدید اقدام کند. به این عملکرد ذهن طرحواره سازی میگویند. در واقع ما انسانها از بدو تولد و به صورت روزانه با حجم بسیار گستردهای از اطلاعات و دادههای ورودی به ذهن مواجه میشویم که اگر ذهنمان نتواند به طریقی مثل طرحواره سازی، نسبت به دستهبندی و مرتب کردن آنها اقدام کند، دچار آشفتگیها و سردرگمیهای مختلف میشویم. جالب اینکه حتی علم نیز به شکل کلاسیک آن از دیرباز در همین راستا عمل کرده و میکند. به طوری که با طرحوارهسازی و دسته بندی اطلاعات در قالب بخشها و دستههای مشخص و قابل شناسایی، به ما در مسیر شناسایی دنیا و تحلیل اطلاعات کمک میکند.
از جمله مثلاً در حوزه زیستشناسی شما با دستهبندیها و طرحوارهسازیهایی شبیه به این مواجه میشوید:
«جانوران ـ پستانداران ـ حشرات ـ خونسردها و خونگرمها ـ سختپوستان ـ نرمتنان ـ دوزیستها و …»
ذهنتان نیز بر اساس تعاریفی که علم از این واژهها ارایه کرده، طرحواره هایی را برای خود ساخته است. بر این اساس، ذهن تلاش کرده ویژگیها و اطلاعاتی را در کنار هم در قالب سرفصلهای ذکر شده بچیند. از جمله همه شما حشرات را موجوداتی به نسبت کوچک و ریز در نظر میگیرید. از این رو اگر کسی به شما بگوید:
ـ دیروز یک حشره داشت فیل را میخورد! تعجب میکنید. چراکه از نظر شما یک حشره دهانش آنقدر بزرگ نیست که بتواند یک فیل را بخورد. زور این کار را هم ندارد. اما همین ادعا نیز واقعیت دارد. کما اینکه وقتی یک فیل میمیرد، شاید هزاران حشره به جسد او هجوم میآورند و مشغول خوردن میشوند. بنابراین خورده شدن فیل توسط یک حشره اصلاً ربطی به جثه حشرات و فیل ندارد. اما ذهن ما به واسطه طرحواره سازی و تعیین سایز و اندازه به عنوان ملاک قدرت و زور، در وهله اول به راحتی باور نمیکند که یک حشره بتواند فیل را بخورد. در واقع ذهن اغلب ما در قالب طرحوارههای خود خوردن و خورده شدن را به زور و بازو، جثه و قدرت ارتباط داده است. مثلاً ما میدانیم که یک شیر یا پلنگ میتواند آهو را بخورد، چون قدرت و زور بیشتری نسبت به آن دارد.
با مقدمه فوق، اکنون میتوانیم طرحواره و طرحواره سازی ذهن را بدین شکل تعریف کنیم:
طرحواره در واقع اشاره به الگوهای فکری و رفتاری ما انسانها دارد که طی آن ذهن ما از طریق دسته بندی اطلاعات و قرار دادن دادهها در دستههای مختلف به واسطه ارتباطاتی که بین آنها تشخیص میدهد، نسبت به تشخیص دنیای پیرامونی خود و پرهیز از گیجی و آشفتگی اقدام میکند.
برای مثال وقتی میگوییم پستانداران، ذهن شما اسب را در این دسته قرار میدهد. اسب همچنین در دسته حیوانات اهلی نیز قرار میگیرد. ذهن شما اسب را در دسته حیوانات ورزشی هم قرار میدهد. چرا؟ اسب را در دسته اول قرار میدهد، چون اسب به واسطه داشتن پستان، ارتباطی با دیگر اعضای آن دسته پیدا میکند، در دسته حیوانات اهلی قرار میگیرد چون به انسان اسیب نمیرساند و مثل دیگر حیوانات اهلی، به انسان خدمت میرساند. در دسته آخر هم جاسازی میشود، چون جزو حیواناتی است که در مسابقات ورزشی مورد استفاده قرار میگیرد.
بنابراین با آنچه از طرحواره و طرحواره سازی فهمیدیم، باید اذعان کنیم که این عملکرد ذهن ما در کل عملکردی بسیار خوب و کارآمد است و به افزایش قدرت ذهنمان در تحلیل و تصمیمگیریها کمک میکند. ما اگر حیوانات را دستهبندی نمیکردیم، هر بار که با موجودی مواجه میشدیم باید با ترس و هراس شدیدی دست و پنجه نرم میکردیم و پا به فرار میگذاشتیم. اما وقتی طرحوارههای ذهنیمان در طول تاریخ بهبود یافت، دیگر مثلاً با دیدن یک مرغ یا پرنده، فرار نمیکنیم.
اما نکته مهم دیگری که باید مورد اشاره قرار دهیم این است که طرحواره سازی در کنار مزایای خود ویژگیهای دیگری هم دارد که بعضاً به شکل اشکال و معضل در زندگی ما عمل میکنند و حتی گهگاه مشکلات ریز و درشتی را برایمان فراهم میسازند. گاهی این مشکلات و تبعات نه چندان درست، خیلی مهم نیستند و یا هزینه زیادی را به ما تحمیل نمیکنند، گاهی حتی سختیهای حاصل از آنها امری خوب و منطقی نیز به شمار میرود. اما گاهی نیز میتوانند به شدت مخرب و آزاردهنده باشند و حتی امنیت و آرامش ما را دچار مخاطره کنند. اجازه دهید با ذکر دو مثال حالتهای مختلف را بررسی کنیم.
مثال1: فرض کنید که به طبیعت رفتهاید و در حال کوهنوردی هستید که ناگهان ماری بر سر راهتان سبز میشود و به دنبال شما حرکت میکند. طرحواره ذهنی به سرعت این باور را به شما القا میکند که یک مار خطرناک و سمی است و شما باید از آن دوری کنید. بدین شکل شما فرار را بر قرار ترجیح میدهید. اما به احتمال زیاد ماری که در کوه دیدهاید غیرسمی است. چراکه اغلب مارها غیر سمی هستند و تنها چند خانواده از آنها مار کبری سمی به شمار میروند. بنابراین طرحواره سازی ذهن شما اطلاعات نادرستی را در مثال فوق ایجاد کرده و با مجبور کردن شما به فرار شما را به سختی و زحمت انداخته است. اما این زحمت نه تنها آنچنان مهم و جبران ناپذیر نیست، بلکه منطقی نیز به شمار می رود. چراکه شرط عقل احتیاط کردن است. وقتی شخصی مارها را نمیشناسد و نمیتواند سمی یا غیر سمی بودن آنها را تشخیص دهد، منطق و تعقل به او حکم میکند که فرض را بر سمی بودن بگذارد و بگریزد.
مثال2:
فرض کنید ذهن شما طبق فرایند طرحواره سازی یکی از همکارانتان را اینگونه تشخیص داده است: «فردی به شدت شوخطبع، با جنبه، با معرفت و ..» با چنین فرضی یک روز شما وقتی به شدت سرحال هستید، جلوی همکاران با وی شوخی به نسبت بدی میکنید و مثلاً به او میگویید: «رضا دلقک، امروز چرا اینقدر ساکتی؟ پاشو یک ذره ما رو بخندون.»
ذهن شما طبق طرحوارهای که ساخته اصلاً این احتمال را در نظر نمیگیرید که ممکن است هر انسانی گهگاه با مشکلات و شرایط حادی مواجه شود و بدین واسطه آن روز قدرت و ظرفیت تحملاش را به شدت از دست بدهد. بنابراین شما طبق طرحواره مذکور شوخی را شکل میدهید اما بر خلاف انتظارتان دوست و همکارتان آنچنان عصبانی میشود و خشمی را بروز میدهد که کار به دعوای شدیدی کشیده میشود. حتی ممکن است رابطهتان برای همیشه با آن همکار قطع شود. حتی ممکن است به واسطه حواشی شده، مجبور شوید محل کارتان را ترک کنید و به دنبال شغل دیگری بگردید. همه اینها نیز تبعات طرحواره سازی ذهنتان است.
بنابراین باید عنایت داشته باشید که طرحواره سازی گاه میتواند به شدت مخرب، اسیبزا و خطرناک باشد.
ارتباط خوشبینی و طرحواره سازی:
الف) تمرکز روی کلیات و پرهیز از جزئیات:
از مهمترین معضلات فرایند طرحواره سازی آن است که ذهن در ارتباطیابی بین اطلاعات و دستهبندی آنها در قالب طرحوارههای متفاوت، تنها به اطلاعات کلی بسنده میکند و از دیدن جزئیات بعضاً بسیار مهم غافل میشود. برای مثال وقتی شما یک فرد (مثلاً همسرتان) را در دسته افراد خونسرد قرار میدهید، دیگر ذهنتان به این مساله مهم و حیاتی توجه نمیکند که چه عواملی میتواند وی را از حیطه خونسردی خارج کرده و باعث بروز خشمهایی بعضاً شدید و غیر قابل کنترل در وی شود. ضمن اینکه از این مساله هم غفلت میکنید که مثلاً ممکن است همسرتان گاهی به شدت عصبانی باشد، اما به دلایل مختلف مثل علاقه شدید به شما یا کمبود اعتماد به نفس، همچنان خود را خونسرد نشان دهد.
این حالت وقتی یک فرد خوشخیال و خوشباور باشد میتواند به شکل بسیار خطرناکی تشدید شود. یک فرد خوشخیالی، اصولاً فردی به شدت کلی نگر است و چون بیش از حد و به شکل افراطی روی توانمندیهای خودش، داشتههای خودش و البته شانس و اقبالش سرمایهگذاری کرده، به واسطه طرحواره سازی میتواند با اسیبهای جدی مواجه شود.
بسیاری از کسانی که زندگی مشترکشان از هم میپاشد اما یکی از طرفین حتی به درستی نمیداند که طرف مقابل چرا تا این حد از زندگی زده شده و علاقهاش را از دست داده، عمدتاً به همین دلیل است. بسیاری از رفتارها، گفتارها و عملکردهای ما میتواند به صورت جدی نزدیکانمان از جمله همسرمان را آزرده خاطر کند اما طرحواره سازی گاه از یاد ما میبرد که خیلی ها درونگرا هستند و احساسات خود را به این راحتی بروز نمیدهند. ما نیز چون بعضاً کلی نگر و خوش باور هستیم توجهی به جزئیات خطرناک نمیکنیم.
اما یک فرد خوشبین، ضمن امیدواری به داشتههایش در زندگی از جمله عشق و علاقهای که مثلاً از همسرش دریافت میکند، میداند که برای حفظ این رابطه باید مسئولیتپذیر، متعهد و دقیق باشد و با مشاهده و ارزیابی صحیح و مستمر شرایط، ذهنش را به جزئیات نیز متوجه سازد. بدین شکل او بعد مدتی شناخت خوبی نسبت به همسرش پیدا میکند و حتی با واکنشهای حاصل از زبان بدن، میتواند احساس همسرش را درک کند. در نتیجه خوشبینی ضمن ایجاد امید به کسب موفقیت در هر حوزهای، او را متوجه مسایل ریز و درشت اما سرنوشتساز میکند.
بنابراین یادمان باشد که خوشخیالی سم و تله طرحواره سازی به واسطه رویکرد کلینگری است و میتواند با تشدید این فرایند، به صورت جدی ما را در معرض خطر قرار دهد.
ب) پر کردن خلاءهای اطلاعاتی با تخیلات:
معضل و چالش دوم و مهم دیگر فرایند طرحواره سازی آن است که ذهن گهگاه در شناسایی پدیدهها، وقتی با خلاء اطلاعات مهمی مواجه میشود، بعضاً این اطلاعات را با تصورات خود که میتوانند به شدت اشتباه، خطا و آسیبزا باشند پر میکند. بدین شکل او به نتیجهگیریهای غلطی نیز میرسد و تصمیمات نادرستی را هم میگیرد که میتوانند، سلامت، امنیت و اعتبار ما را به صورت جدی به مخاطره بیندازند. برای مثال ممکن است یک گردشگر در طبیعت با قارچی مواجه شود و به واسطه خلاء اطلاعاتی درباره سمی یا غیر سمی بودن آن، مثلاً به تصوری غلط و غیر واقعی مبنی بر اینکه «هر قارچ سفیدی غیر سمی است»، تکیه کند و با خوردن آن قارچ سلامت خود را به صورت جدی به مخاطره بیندازد.
باور کنید ذهن به همین راحتی و بر اساس تنها چند تجربه قبلی حکم صادر میکند و تصمیمگیری مینماید. چون فرد هر قارچی تاکنون خورده سفید بوده، ذهنش به همین راحتی این فرض را به حکمی قطعی تبدیل میکند. همین شرایط در ارتباط با مسایل مهم و روزمره زندگی نیز صادق است. مخصوصاً وقتی میخواهیم درباره توانمندیها و ظرفیتهای خود برای انجام کارهای مختلف نتیجهگیری کنیم. در این میان افراد بدبین، به شدت خلاءهای اطلاعاتی در ارتباط با توانمندیها و ظرفیتهای خود در کسب موفقیت را با اطلاعات بدبینانه پر میکنند و با دادن حکم قطعی درباره ناتوانی، بدشانسی و بیلیاقتی خود، از پذیرش مسئولیتها سر باز زده و به واسطه تلاش عدم تلاش عقبنشینی میکنند و در جا میزنند و به عکس افراد خوش خیالی به واسطه پر کردن خلاءها با توانمندیهای (ذهنی و غیر ذهنی) که ندارند و با دست بالا گرفتن نظریات و تصورات خود، ریسکهایی غیر منطقی انجام میدهند.
این در حالی است که یک فرد خوشبین ضمن امیدواری به موفقیت و داشتن نگرش مثبت به خودش و توانمندیهایش، به واسطه علم به این نکته که موفقیت در گرو تحقیق، تلاش و کسب مشورت است، کمتر روی تصورات خود حساب باز میکند و با فرضیهسازی خود را دچار مشکلات جدی مینماید. او از یک طرف فرض «من نمیتوانم» را جایگزین فرضیههای درست نمیکند و از طرف دیگر وقتی برداشتی به ذهنش رسید، با تحقیق، کسب مشورت و بررسی موشکافانه آن، میزان درستی یا نادرستیاش را به شکل دقیقی ارزیابی میکند.
ج) تطبیق دهی:
خبر خوبی که در ارتباط با فرایند طرحواری سازی باید با شما عزیزان در میان بگذارم این است که ذهن ما قابلیت اصلاح بسیار خوبی دارد و اگر بتوانیم به خوبی خوشبینی را مد نظر قرار دهیم، حتی در صورت بروز اشتباه در برداشتها و تحلیلهایمان، میتوانیم از آنها عبرت بگیریم و با اصلاح طرحوارههای قبلی، ساختار اطلاعاتی کارآمدتری را شکل دهیم. یادمان باشد که هیچ یک از ما کامل نیستیم و داشتههای ذهنیمان به واسطه ذات و ماهیت زندگی انسان، کامل و در هر شرایطی کارآمد نیست. بنابراین همه ما حتی افراد خوشبین، گهگاه علیرغم رعایت همه نکات، به برداشتهای غطی برسیم و دچار اشتباه یا شکست شویم.
در این حالت اگرچه ضرر و زیانها و ناراحتیهایی را باید متحمل شویم، اما خوشبینی فرصت خوبی را در اختیارمان قرار میدهد که به جای غصه خوردن، سرزنش خود و شانسمان و …، با بررسی دلایل بروز اشتباه، نسبت به اصلاح ساختارها طرحوارهای اطلاعات ذهنیمان اقدام کرده و به سمت موفقیتهای بزرگ گام برداریم.